روزنوشت چهارشنبه
































دلنوشته های دخترمردادی

سلام عزیزای من خوبید؟

دیروزساعت 8دیدم گوشیم زنگ میخوره یکدفعه یادم اومد قراربوده دوستم بیاد خونم زود بیدارشدم وخونه رومرتب کردم چون خواهرم باخودم شبش تا 3بیداربود همه رو به هم ریخته بود بعدش رفتم درروباز کردم دیدم دوستم پشت دره اومدو اومدیم تواتاق واتاقم رومرتب کردم وازش پذیرایی کردم اماده شدیم رفتیم بازار رفت واسه عروسی فامیلشون ساپورت خرید من هم به جز شارژ هیچی نخریدم ساعت10بوداومدم خونه لباسامو مرتب کردم واومدم پای نت ناهار خوردم وخوابیدم ولی اینقدرسروصدابود مگه میشد بخوابی بیدارشدم واماده شدیم رفتیم خونه مامان بزرگم چون قرار بود مامانم بره خونه پسراداییش چون بچه اش تازه به دنیا اومده وهدیه شوبدن من قصدم بود نرم خونه بمونم اما داییم خیلی اصرار کرد ومن هم اماده شدم ورفتیم دنبال زندایی هام ورفتیم خونشون عالیه هم بود خیلی خانوم مهربونی داره بچه اش هم پسره خیلی نازه یکم اونجابودیم واومدیم خونه مامان بزرگم که مامانم ومامان بزرگم گفتند ما میریرم بازار من هم گفتم پس من میرم سالن زندایی با زنداییم رفتم آرایشگاهش و یکم بودیم بعدش داشتم اماده میشدم که داییم اومد دنبالم که برگردیم خونه مامان بزرگم زنداییم گفت من هم میام اماده شد وباما اومد بعد رفتیم دنبال مامان بزرگم ومامانم که بریم خونه دایی بزرگه مهمونی دعوت بودیم زنداییم خبر نداشت تا فهمید مهمون هستیم گفت پس شما برید من نمیام اومدیم خونه داییم و مامان بزرگم سوغاتیشون رو داد و رفتیم خونه دایی مامانم که اون سر حیاط خونه دایی من زندگی میکنند دختر بزرگشون با شوهرش دعواکرده بود اخه دختر دایی مامانم توجوونیش اولین پسرش تصادف کردوفوت کرد از اونجا بیماری روانی گرفته بعدش هم حامله میشد به هوای این که پسر باشه دختردارمیشد الان 4تا دختر داره یک پسر بچه کوچیکش 6ماهه شه گذاشته بود پیش شوهرش اومده بود وگریه میکردمیگفت میخواد جدابشه بعدش اومدیم خونه داییم شام خوردیم و دوچرخه سواری کردم  Green Smilies واومدیم خونه وپای نت بودم وبا داداشم اسمس بازی کردم وخوابیدم

دوستتون دارمشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ پنج شنبه 7 شهريور 1392سـاعت 10:59 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir